ده تا جوجهرفتن تو کوچه.یکی شون دوید دنبال دونهنه تای دیگه باقی میمونه.از نه تا جوجهیکی شون اومد، پیش مرغابی:-مرغابی شب ها، کجا می خوابی؟اگر بشماری، دونه به دونههشت تای دیگه، باقی می مونه.از هشت تا جوجهیکی شون دوید، رفت اون گوشهتوی قفس، آقا خرگوشههر کی ندونه، مرغه می دونههفت تای دیگه، باقی می مونه.از هفت تا جوجهپیشی که اومد، همه ترسیدناین ور دویدن، اون ور دویدنیکیشون دوید داخل خونهشش تای دیگه، باقی می مونه.از شش تا جوجهیکیشون پرید رو پای هاپوگفت: آهای هاپو!چی میگی؟ بگو!وسط حیاط، کنار لونهپنج تای دیگه، باقی می مونه.از پنج تا جوجهیکی شون به یک، ببعی رسیدکه چوپونه داشت، پشماشو می چیدهمون جا ایستاد، پیش چوپونهچهارتای دیگه، باقی می مونه.از چهار تا جوجهیکی شون اومد، پیش الاغهبه الاغه گفت:-دماغت چاقه؟سواری دادن، برات آسونه؟ ازچهارتا جوجهسه تای دیگه، باقی می مونه.از سه تا جوجهیکی شون اومد نزدیک بزی:-حالت چطوره، آی خاله قزی؟توی چمن و شبدر و پونهدوتای دیگه، باقی می مونه.از دو تا جوجهیکی شون اومد، پیش دختره:-خانوم خانوما، شیر دوشیدی؟به من هم میدی؟از دو تا جوجه، تنها یه دونهروی علف ها، باقی می مونه.جوجه تنها، رفت توانباریگفت: آقا اسبه!از تو انباری، خبری داری؟اسبه گفت: آره!نه تا جوجه، توپول و موپول، توی انباره.جوجه ها همه بیرون اومدنحالا دوباره ده تا شدن.نگارنده: منوچهر احترامی