بیشفعالی کودک: سرکشی یا بیماری؟ (1)
تشخیص دادن شور و هیجانات دوران کودکی از بیش فعالی، در ظاهر امر مشکلی به نظر میرسد. نظریههای بسیاری برای تبیین ساز و کار بیش فعالی ارائه شده تا بهتر بتوان به درمان آن پرداخت. آیا اصلا چیزی مانده که در مورد بیش فعالی عنوان نشده باشد؟ بیماریهای بسیار نادری در کودکان هستند که تا به این اندازه در جامعهٔ پزشکی بحث به راه انداخته باشند. برخی بیش فعالی را ساختهٔ ذهن میدانند و برخی آن را غیر قابل کنترل و اجتناب ناپذیر.
پدیدهٔ بیش فعالی تا به الان بحثهای گستردهای را به راه انداخته و هنوز هم تقریبا تمامی متخصصان کودک بر سر آن اختلاف نظر دارند. اشاره به این مسأله ضروری به نظر میرسد که این بیماری از بسیاری از جهات رازآلود است: علل آن (آیا این بیماری وجههای نوروبیولوژیک و وراثتی دارد و یا احساسی – روانی؟)، جنبهٔ اجتماعی آن (اتفاقاتی که در طول زندگی رخ میدهد، چه نقشی در بیش فعالی ایفا میکنند؟)، اخلاقی (آیا باید برای کودکانی که در اوج بحرانهای خود قرار میگیرند، باید داروهای محرک روانی تجویز کرد؟)، آموزشی (چه تدابیر خاص آموزشیای باید در مدارس برای کودکان بیش فعال پی گیری شود؟) و حتی سیاسی (در حوزهٔ سلامت عمومی و سیاستهای آموزشی چه تدابیری باید اتخاذ شود؟)
هنوز هم امروزه کسی به درستی نتوانسته الگویی برای بیش فعالی کودکان ارائه دهد که از انسجام کافی برخوردار باشد، الگویی که بتواند حداقل بخش قابل توجهی از کودکانی که به کلینیکهای درمانی مراجعه کرده و با بیش فعالی دست و پنجه نرم میکنند را در بر بگیرد. تحلیل عینی و متضادی که در حال حاضر میتوان از گزارشات مختلفی که در خصوص کودکان مبتلا به بیش فعای برداشت کرد، در هر صورت به ما امکان میدهد تا بتوانیم برداشت و درکی حداقلی در مورد این پدیدهٔ دامن گیر دنیای کودکان و حتی بزرگسالان به دست آورده و فعلا برای پارهای از پرسشهای اساسی، پاسخی پیدا کنیم.
شرایط گوناگون
آیا میتوانید پدر و مادری را پیدا کنید که حداقل یک بار در طول زندگی خود، در مورد کودکش، این عبارات را از دهان آموزگار او و یا یکی از نزدیکانش نشنیده باشد؟ «دیگر نمیتوانم او را تحمل کنم»، «این بچه زلزلست»، «اصلا دست از شیطونی بر نمیداره»، «جون منو به لبم رسونده» و... با وجود اینکه بسیاری از این مسائل مخصوص به ماهیت دوران کودکی بوده و به مرور زمان و با رشد از میان میرود، در تعداد محدودی از موارد، این مشکلات مقدمهٔ مشکلی شدیدتر هستند که عواقب آن در حال حاضر به خوبی شناخته شدهاند.
با تمامی مسائلی که ذکر گردید، چگونه میتوان تفاوت بین شیطنتهای سادگی دوران کودکی را از بیش فعالی تشخیص داد؟ تا قبل از سن ۵ سالگی کودک، پاسخ به این پرسش امر سادهای نیست، البته در این زمان هم پارهای از ویژگیهای بیثباتی روانی – حرکتی میتوانند به عنوان یک زنگ خطر عمل کنند. برای مثل اینکه کودک، در هر بازهای از روز و در برابر هر کسی که با وی سخن میگوید، رفتاری بیثبات دارد. علاوه بر این باید به این مسأله توجه نشان داده شود که کودکان مبتلا به بیش فعالی به واسطهٔ جنب و جوش بیش از حدی که دارند و عدم کنترل مناسب روی رفتارها، حرکات و واکنشهای احساسی خود، در اکثر مواقع مراتب خشم و عصبانیت والدین و دوستانشان را فراهم میآورند. علاوه بر این باید به مسالهٔ نااستواری قدرت توجه ایشان نیز اشاره شود؛ مسأله که سبب میشود ایشان بسیاری از چیزها را به دست فراموشی بسپارند و اشتباهاتی از روی حواس پرتی را به طور دائم تکرار کنند، مسألهای که در نهایت چه ورود ایشان به مدرسه و چه روند تحصیلیشان را با مشکل مواجه خواهد کرد. بیش از آنکه بحث شدت رفتارهای کودکان مبتلا به بیش فعالی در میان باشد، این ماهیت غیر قابل کنترل رفتارهای ایشان و به طبع عواقبی که در پی آنها میآید است که ویژگی اصلی عواقب روانی بیش فعالی را نشان میدهد. برای مدتهای طولانی تلاش بر آن بود که بیش فعالی را بیشتر به نوعی افسانه یا نوعی تخیل ایدئولوژیک نسبت دهند که تنها به منظور توجیه تجویز دارو برای کودکانی که رفتاری ناراحت کننده از خود بروز داده و سبب ناراحتی بزرگترهای میشدهاند، عنوان میشود.
اما برای رد این توجیه، میتوان دو مسأله را عنوان کرد. از یک طرف، گسترش روز افزون نگرانی در خصوص تجویز داروهای روانی برای کودکان در طول ده سال گذشته در ایالات متحده شکل است. از طرفی دیگر، روز به روز بر تعداد پزشکانی – چه متخصص باشند چه نه – که نیاز به مشورت و تبادل نظر در این زمینه را میبینند، افزوده میشود.
زمانی که از دیدگاه تاریخی به مسأله نگاه کنیم، شرایط برایمان تا حد بسیار بیشتری روشن میشود. بیش فعالی، همانطور که تصور آن میرفت، مشکلی نیست که به تازگی بروز کرده باشد و به ناگاه وارد حوزهٔ روانشناسی کودک شده باشد. شرایط بلکه تقریبا برعکس است چرا که جالب است بدانید اولین توضیحات دقیق و جزئی ارائه شده در مورد این بیماری به قرن نوزدهم بر میگردد. پس از آن، هنروی والون در کتاب خود تحت عنوان کودک بازیگوش که در سال ۱۹۲۵ منتشر شد و یا اندکی بعد، جاویگا آبرامسون در کتاب خود با عنوان کودک و نوجوان بیثبات که در سال ۱۹۴۰ به چاپ رسید، به نحوی قابل ستایش بحث را در مورد ویژگیهای روانی و تحرکی بیش فعالی آغاز کردند.
آغاز این مسأله سر آغازی بود بر بحث و تحقیق در مورد بیماری بیش فعالی، بحثی که هیچ گاه تا به الان متوقف نشده و بیش فعالی را به یکی از آسیبهایی تبدیل کرده که بیشترین میزان مطالعه و تحقیق روی آن صورت گرفته است.
به تازگی، مطالعات گستردهای که در خصوص کودکان بیثبات و مشکل دار صورت گرفته، به ما اجازه میدهد تا اندکی مسأله را بازتر کنیم. این مطالعات در اصل آمار نسبتا ثابتی را در اختیار ما قرار میدهند. در طول دو دههٔ گذشته در حدود ۳ تا ۵ درصد کودکانی که به مدرسه میروند، مبتلا به بیش فعالی هستند. نحوهٔ درمان این کودکان بستگی مستقیم به فرهنگ و شرایط درمانی کشوری دارد که در آن اقامت دارند. آنطور که به نظر میرسد، علت افزایش آمار بیش فعالی در میان کودکان، بهبودی محسوس روشهای تشخیص آن است، یعنی کودکانی که والدینشان آن را مشکل دار میدانند، با مراجعهٔ زودهنگام به پزشک، به عنوان بیش فعال تشخیص داده میشوند، مسألهای که در گذشته وجود نداشته است. از طرفی، در حال حاضر، مسالهٔ بیش فعالی بسیار بیش از گذشته در مطبوعات مطرح میشود، چرا که بحث و جدلهای فراوانی بر سر منشا و ریشهٔ اصلی آن جریان دارد. در واقع بهتر است به این نحو مسأله را مطرح کنیم که در خصوص بیش فعالی، دو دسته وجود دارند، دستهای که منشا این بیماری را روانی میدانند و دستهای که آن را کاملا برامده از وراثت در نظر میگیرند.
در نظر گروه اول، بیش فعالی تنها یکی از جنبههای رفتاری ایست که کودکان برای بیان مشکلات عاطفی – درونی یا با دیگران – و دفاع از خود در برابر آنها به کار میگیرند. بیش فعالی در نظر ایشان یک سندروم است و برای درمان آن باید با مد نظر قرار دادن ساختار روانی کودک و تحولات رابطهٔ وی با اطرافیانش، به شکلی پویا و جهانی عمل شود.
گروه دوم اما اعتقاد دارند به بیش فعالی باید به عنوان بیماریای کامل منحصر به فرد نگاه شود، سندرومی منحصر به فرد و خاص که علاوه بر خود آن، باید به آشفتگیهای نوروبیولوژیک ناشی از آن نیز توجه نشان داده شود. با وجود تفاوت در دیدگاهها، شباهتهایی در نحوهٔ برخورد با بیش فعالی در دو گروه مشاهده میشود، البته رویکردهای تشخیصی و درمانی دو گروه متفاوت است.
با تمامی این تدابیر، امروزه بحث در خصوص بیش فعالی در کودکان، در چه مرحلهای قرار دارد؟ باید به این نکته اذعان داشت که علی رغم تلاشهای فراوانی که برای تحقیق در مورد این بیماری صورت پذیرفته، همچنان دید شفاهی از ساز و کارهایی که سبب شکل گیری بیش فعالی میشوند، در دسترس نیست. آن چیزی که اما در حال حاضر با قطعیت میتوان از آن سخن گفت، این است که نمیتوان بیش فعالی را به یک حوزهٔ خاص محدود کرده و سایر حوزهها را نادیده گرفت، تمامی مولفههای درونی و خروجی، تعاملات وی با دیگران و پیچیدگیهای آن، همه و همه باید به طور کامل مد نظر قرار داده شود.
با وجود مسائل عنوان شده، بسیاری از نویسندگان معتقدند که باید بیش فعالی را از درگاه هر دو دیدگاه عنوان شده بررسی کرد. برتری این دیدگاه این است که با حقیقت بیش فعالی تطابق بیشتری داشته و سبب میشود تا با در نظر گرفتن جنبههایی گستردهتر، بهتر بتوان آن را مورد سنجش قرار داد و خود را تنها محدود به مفهوم «کودک مشکل دار» نکرد. علاوه بر آن، اگر از هر دو دریچه به بیش فعالی بنگریم میتوانیم تحولات آن را مورد بررسی قرار دهیم: مشکلات برامده از بیثباتی (شیطنت و بیتوجهی) و نشانههای دائمی آن (مشکلات عصبی، مشکلات یادگیری، مشکلات رفتاری و...). به دنبال این مسأله، بهتر است دو طرز فکر ارائه شده (توسط دو گروه) را در دو کفهٔ یک ترازو قرار داد: یکی از این کفهها را میتوان شکل ثانویه خواند که علائم آن در اثر کشمکشهای عاطفی کودک شکل میگیرد و به خصوص به تنشهای وی با اطرافیانش میانجامد؛ کفهٔ دیگری نیز شکل اولیه است، یعنی بررسی علائمی که ماهیتی کاملا نوروبیولوژیک دارند.
با وجود اختلافاتی که وجود دارد، در نزدیکی عقیدهٔ دو گروه عنوان شده، میتوان نوعی صلح ساده را مشاهده کرد که از ورای آن سعی میشود تا به جای عبور از مخالفتهای گذشته، تا حدی از شدت آنها کم کرد؛ در نهایت تلاش بر آن است که به هر ترتیب ممکن، بر سر مسائل عمده توافق حاصل شود. باور تحقق پذیری این امر، تنها زمانی برای ما امکان پذیر خواهد بود که بتوانیم از قضاوت زودهنگام رهایی یابیم. بیش فعالی، که آسیبی رفتاری – بدنیست با ماهیت بسیار پیچیدهای که در خود گنجانده، سبب میشود تا نظریههای هر دو گروه نادرست جلوه کند. بیش فعالی، به واسطهٔ درونمایهٔ خود، در عین حال هم بر توانایی تطبیق پذیری یک کودک اثر میگذارد، هم بر کیفیت روابط وی و هم بر زندگی عاطفیش. در علم پزشکی امروزی، همانقدر که به نظریههای تجربی ارائه شده در حوزهٔ دانش عصبی در حوزهٔ شکل گیری روابط مغز و روح اهمیت داده میشود، باید به وضعیت کودکان مبتلا به بیش فعالی که به علت وجود آسیب در بخش جلویی مغزشان به این مشکل مبتلا شدهاند نیز، توجه نشان داده شود.
بیش فعالی، به واسطهٔ حجم گستردهٔ سوالاتی که پس از مصاحبه با کودکان مبتلا و زیر نظر گرفتن آنها پیش میآورد، بحثهای گستردهای را هم در حوزهٔ روانی و هم در حوزهٔ دارویی به راه انداخته است. همین مسأله ما را ملزم میکند تا رهیافتهای پزشکی در این زمینه را مورد بررسی قرار داده و به دنبال برقراری ارتباط و پیوستگی در حوزهٔ روانی و دارویی باشیم، البته این کار باید با رعایت کامل مرزها و محدودیتهای هر دو حوزه صورت بپذیرد.
نقش داروهای محرک روانی
بهترین مثال برای نشان دادن منظور خود، اشاره به تعاملی است که از چندی پیش بین متخصصین بالینی - که قبل از هر چیز به دنبال پیدا کردن منطق احتلالات رفتاری کودکان و در نتیجه پی بردن به معنی آن هستند – و محققان حوزه یشناختی - که هدف اصلیشان پیدا کردن توضیحی برای شرایط شکل گیری مشکلات متعدد کودکان بیش فعال است – جریان دارد.
در وهلهٔ اول این تعامل سبب میشود تا به مرور زمان، ما درک بهتری از بیش فعالی، ساز و کار شکل گیری آن و ابعاد مختلفش به دست آوریم. در وهلهٔ دوم نیز، به مرور زمان پیشرفتهایی هم در حوزهٔ تشخیص این بیماری به دست خواهد آمد و هم شیوههای گوناگون درمان آن. در حال حاضر و در برابر گستردگی وجهههای بیش فعالی، لازم است تا ابعاد مختلف آن در هر کودک به طور جداگانه مورد بررسی قرار گرفته و سنجیده شود.
شرایط در فرانسه و دیدگاههای موجود، به هیچ عنوان نزدیکیای که لازم است به دست بیاید را در خود نمیگنجاند. این مسأله راام. سی. سئاگ وای. سی. پواسون سالامون در تحقیقی که با مطالعه بر روی ۵ مرکز درمانی کودک و نوجوان در پاریس در سال ۱۹۹۵ صورت داده بودند، به خوبی نشان دادهاند. نتایج این تحقیق بیش از آنکه نشان دهندهٔ همگرایی در نظریههای موجود باشد، عدم دسترسی یکسان همه به امکانات درمانی را نشان داد، به خصوص دسترسی به داروی ریتالین در صورت بروز مشکلات اولیه در یک کودک. در واقع، با وجود اینکه بیماریهایی که ریشهای روانی – عاطفی دارند، نیازمند پیگیری درمانهای روانی هستند، کودک مبتلا به بیش فعالی نیاز به درمان و مراقبت در حوزههای روانی، آموزشی، تربیتی و به خصوص درمانهای دارویی دارد. (مسألهای که در مورد کودکان مبتلا به اوتیسم نیز مصداق دارد، در مورد اوتیسم قبلا در قالب ۵ مقاله به صورت مفصل صحبت شده است.)
اما در خصوص حوزهٔ کمکهای دارویی، چه صحبت از داروی محرک در میان باشد و چه هر داروی روانی دیگر، مسالهٔ استفاده از داروهای شیمیایی سبب بروز اختلافات گستردهای بین پزشکان و متخصصان شده است، علت این مسأله نیز عوارض مخربیست که داروها ممکن است از خود به جای بگذارند. ترس اصلی در این میان این است که کودک، پس از آغاز دورهٔ درمان خود، با خطر وابستگی شدید و خیلی سریع به داروی مصرفی مواجه میشود. در اینجا هم، نوع داروی تجویزی بستگی مستقیم به ماهیت حرفهٔ تجویز کنندهٔ آن (متخصص کودکان، روانشناس کودک، عصبشناس کودک و...) و دیدگاههای ایدئولوژیک و اخلاقی وی دارد. با وجود مسائل ذکر شده و در نظر گرفتن اینکه هر گونه داروی شیمیایی، در کنار تاثیرات مثبتی که به همراه دارد، بالاخره عوارضی نیز از خود به جای میگذارد، به خصوص زمانی که صحبت از داروهای محرک روانی مثل ریتالین در میان باشد، باز هم تاکید بر جنبههای مثبت داروها امری ضروریست. اصولا باید به این مسأله توجه نشان داد که از نظر علم پزشکی داروی بدون عارضه تقریبا وجود خارجی ندارد، پزشک زمانی برای شما یک دارو تجویز میکند که مطمئن باشد سود آن از ضررهایش بیشتر است. این مسأله سبب میشود که نسبت به درمان با دارو دیدی مثبتتر پیدا کرده و کودک را از درمانی که میتواند برایش بسیار مفید باشد محروم نکنیم.
شرایط در محیط مدرسه و تحصیل
ریتالین، با وجود عیبهایی که به آن گرفته میشود، کارایی خود را در خصوص بهبود وضعیت رفتاری کودکان مبتلا به بیش فعالی و به خصوص بالا بردن سطح توجه ایشان نشان داده است. با وجود اینکه ریتالین در شرایطی که توسط پزشکی متخصص و با دقت و پیگیری فراوان تجویز شود، بسیار موثر خواهد بود، اما به هیچ عنوان نباید آن را بسان معجزهای در نظر گرفت که قرار است بیش فعالی را کاملا درمان کند.
در اصل اشاره به این مطلب ضروریست که ریتالین تنها میتواند سب افزایش تاثیر سایر روشهایی شود که برای کنترل کودک مبتلا به بیش فعالی به کار گرفته میشود، به خصوص تلاشهای بسیاری که باید برای گنجاندن کودک در مدرسه صورت بپذیرد.
در حوزهٔ مدرسه، با وجود رشد روز افزون نیازها و نیت خوب معلمان و شبکههایی که برای کمک به کودکان مشکل دار تاسیس شدهاند، تدابیر اندکی در اختیار نظام آموزشی فرانسه برای پرداخت بهتر به وضعیت دانش آموزان مبتلا به بیش فعالی قرار دارد. در واقع، اگر تمامی کودکانی که نیازهای ویژهای در حوزهٔ آموزشی دارند را در نظر بگیریم، - کودکان مبتلا به مشکلات توجهی، خوانش پریشی، زبان پریشی و... – این میزان به حدود ۱۷ درصد میرسد. حال اگر تعداد دانش آموزان حاضر در یک کلاس درس ابتدایی را ۲۵ نفر در نظر بگیریم، ۴ نفر از دانش آموزان این کلاس نیاز به رسیدگی ویژه دارند، چه از نظر آموزشی، روابط عاطفی، اجتماعی و... .
به اجرا دراوردن تدابیر آموزشی مخصوص برای این کودکان نیازمند صرف هزینهٔ هنگفتیست که در حال حاضر دولت فرانسه توانایی پرداخت آن را ندارد. به همین سبب ضرورت مد نظر قرار دادن وضعیت کودکان مبتلا به بیش فعالی و در کل همهٔ کودکانی که با مشکلاتی اینچنین (مثل اوتیسم) دست و پنجه نرم میکنند، به عنوان یکی از اولویتهای نظام بهداشتی – درمانی هر کشور، بیش از پیش احساس میشود، مسألهای که در اکثر کشورهای حوزهٔ اروپا و آنگلو ساکسون به چشم میخورد.
البته به تازگی وزارت خانهٔ آموزش و پرورش به همراه نظام بهداشتی – درمانی این کشور، تدابیری را برای بهبود وضعیت کودکان مبتلا به بیش فعالی مد نظر قرار داده است، این مسأله هرچند که اندکی دیر به نظر میرسد اما به هر حال میتوان امیدوار بود تا زین پس، به همان اندازه که به وضعیت کودکان مبتلا به خوانش پریشی یا زبان پریشی توجه نشان داده میشود، وضعیت کودکان مبتلا به بیش فعالی نیز در اولویت قرار بگیرد...
منبع: انسانشناسی و فرهنگ
پدیدهٔ بیش فعالی تا به الان بحثهای گستردهای را به راه انداخته و هنوز هم تقریبا تمامی متخصصان کودک بر سر آن اختلاف نظر دارند. اشاره به این مسأله ضروری به نظر میرسد که این بیماری از بسیاری از جهات رازآلود است: علل آن (آیا این بیماری وجههای نوروبیولوژیک و وراثتی دارد و یا احساسی – روانی؟)، جنبهٔ اجتماعی آن (اتفاقاتی که در طول زندگی رخ میدهد، چه نقشی در بیش فعالی ایفا میکنند؟)، اخلاقی (آیا باید برای کودکانی که در اوج بحرانهای خود قرار میگیرند، باید داروهای محرک روانی تجویز کرد؟)، آموزشی (چه تدابیر خاص آموزشیای باید در مدارس برای کودکان بیش فعال پی گیری شود؟) و حتی سیاسی (در حوزهٔ سلامت عمومی و سیاستهای آموزشی چه تدابیری باید اتخاذ شود؟)
هنوز هم امروزه کسی به درستی نتوانسته الگویی برای بیش فعالی کودکان ارائه دهد که از انسجام کافی برخوردار باشد، الگویی که بتواند حداقل بخش قابل توجهی از کودکانی که به کلینیکهای درمانی مراجعه کرده و با بیش فعالی دست و پنجه نرم میکنند را در بر بگیرد. تحلیل عینی و متضادی که در حال حاضر میتوان از گزارشات مختلفی که در خصوص کودکان مبتلا به بیش فعای برداشت کرد، در هر صورت به ما امکان میدهد تا بتوانیم برداشت و درکی حداقلی در مورد این پدیدهٔ دامن گیر دنیای کودکان و حتی بزرگسالان به دست آورده و فعلا برای پارهای از پرسشهای اساسی، پاسخی پیدا کنیم.
شرایط گوناگون
آیا میتوانید پدر و مادری را پیدا کنید که حداقل یک بار در طول زندگی خود، در مورد کودکش، این عبارات را از دهان آموزگار او و یا یکی از نزدیکانش نشنیده باشد؟ «دیگر نمیتوانم او را تحمل کنم»، «این بچه زلزلست»، «اصلا دست از شیطونی بر نمیداره»، «جون منو به لبم رسونده» و... با وجود اینکه بسیاری از این مسائل مخصوص به ماهیت دوران کودکی بوده و به مرور زمان و با رشد از میان میرود، در تعداد محدودی از موارد، این مشکلات مقدمهٔ مشکلی شدیدتر هستند که عواقب آن در حال حاضر به خوبی شناخته شدهاند.
با تمامی مسائلی که ذکر گردید، چگونه میتوان تفاوت بین شیطنتهای سادگی دوران کودکی را از بیش فعالی تشخیص داد؟ تا قبل از سن ۵ سالگی کودک، پاسخ به این پرسش امر سادهای نیست، البته در این زمان هم پارهای از ویژگیهای بیثباتی روانی – حرکتی میتوانند به عنوان یک زنگ خطر عمل کنند. برای مثل اینکه کودک، در هر بازهای از روز و در برابر هر کسی که با وی سخن میگوید، رفتاری بیثبات دارد. علاوه بر این باید به این مسأله توجه نشان داده شود که کودکان مبتلا به بیش فعالی به واسطهٔ جنب و جوش بیش از حدی که دارند و عدم کنترل مناسب روی رفتارها، حرکات و واکنشهای احساسی خود، در اکثر مواقع مراتب خشم و عصبانیت والدین و دوستانشان را فراهم میآورند. علاوه بر این باید به مسالهٔ نااستواری قدرت توجه ایشان نیز اشاره شود؛ مسأله که سبب میشود ایشان بسیاری از چیزها را به دست فراموشی بسپارند و اشتباهاتی از روی حواس پرتی را به طور دائم تکرار کنند، مسألهای که در نهایت چه ورود ایشان به مدرسه و چه روند تحصیلیشان را با مشکل مواجه خواهد کرد. بیش از آنکه بحث شدت رفتارهای کودکان مبتلا به بیش فعالی در میان باشد، این ماهیت غیر قابل کنترل رفتارهای ایشان و به طبع عواقبی که در پی آنها میآید است که ویژگی اصلی عواقب روانی بیش فعالی را نشان میدهد. برای مدتهای طولانی تلاش بر آن بود که بیش فعالی را بیشتر به نوعی افسانه یا نوعی تخیل ایدئولوژیک نسبت دهند که تنها به منظور توجیه تجویز دارو برای کودکانی که رفتاری ناراحت کننده از خود بروز داده و سبب ناراحتی بزرگترهای میشدهاند، عنوان میشود.
اما برای رد این توجیه، میتوان دو مسأله را عنوان کرد. از یک طرف، گسترش روز افزون نگرانی در خصوص تجویز داروهای روانی برای کودکان در طول ده سال گذشته در ایالات متحده شکل است. از طرفی دیگر، روز به روز بر تعداد پزشکانی – چه متخصص باشند چه نه – که نیاز به مشورت و تبادل نظر در این زمینه را میبینند، افزوده میشود.
زمانی که از دیدگاه تاریخی به مسأله نگاه کنیم، شرایط برایمان تا حد بسیار بیشتری روشن میشود. بیش فعالی، همانطور که تصور آن میرفت، مشکلی نیست که به تازگی بروز کرده باشد و به ناگاه وارد حوزهٔ روانشناسی کودک شده باشد. شرایط بلکه تقریبا برعکس است چرا که جالب است بدانید اولین توضیحات دقیق و جزئی ارائه شده در مورد این بیماری به قرن نوزدهم بر میگردد. پس از آن، هنروی والون در کتاب خود تحت عنوان کودک بازیگوش که در سال ۱۹۲۵ منتشر شد و یا اندکی بعد، جاویگا آبرامسون در کتاب خود با عنوان کودک و نوجوان بیثبات که در سال ۱۹۴۰ به چاپ رسید، به نحوی قابل ستایش بحث را در مورد ویژگیهای روانی و تحرکی بیش فعالی آغاز کردند.
آغاز این مسأله سر آغازی بود بر بحث و تحقیق در مورد بیماری بیش فعالی، بحثی که هیچ گاه تا به الان متوقف نشده و بیش فعالی را به یکی از آسیبهایی تبدیل کرده که بیشترین میزان مطالعه و تحقیق روی آن صورت گرفته است.
به تازگی، مطالعات گستردهای که در خصوص کودکان بیثبات و مشکل دار صورت گرفته، به ما اجازه میدهد تا اندکی مسأله را بازتر کنیم. این مطالعات در اصل آمار نسبتا ثابتی را در اختیار ما قرار میدهند. در طول دو دههٔ گذشته در حدود ۳ تا ۵ درصد کودکانی که به مدرسه میروند، مبتلا به بیش فعالی هستند. نحوهٔ درمان این کودکان بستگی مستقیم به فرهنگ و شرایط درمانی کشوری دارد که در آن اقامت دارند. آنطور که به نظر میرسد، علت افزایش آمار بیش فعالی در میان کودکان، بهبودی محسوس روشهای تشخیص آن است، یعنی کودکانی که والدینشان آن را مشکل دار میدانند، با مراجعهٔ زودهنگام به پزشک، به عنوان بیش فعال تشخیص داده میشوند، مسألهای که در گذشته وجود نداشته است. از طرفی، در حال حاضر، مسالهٔ بیش فعالی بسیار بیش از گذشته در مطبوعات مطرح میشود، چرا که بحث و جدلهای فراوانی بر سر منشا و ریشهٔ اصلی آن جریان دارد. در واقع بهتر است به این نحو مسأله را مطرح کنیم که در خصوص بیش فعالی، دو دسته وجود دارند، دستهای که منشا این بیماری را روانی میدانند و دستهای که آن را کاملا برامده از وراثت در نظر میگیرند.
در نظر گروه اول، بیش فعالی تنها یکی از جنبههای رفتاری ایست که کودکان برای بیان مشکلات عاطفی – درونی یا با دیگران – و دفاع از خود در برابر آنها به کار میگیرند. بیش فعالی در نظر ایشان یک سندروم است و برای درمان آن باید با مد نظر قرار دادن ساختار روانی کودک و تحولات رابطهٔ وی با اطرافیانش، به شکلی پویا و جهانی عمل شود.
گروه دوم اما اعتقاد دارند به بیش فعالی باید به عنوان بیماریای کامل منحصر به فرد نگاه شود، سندرومی منحصر به فرد و خاص که علاوه بر خود آن، باید به آشفتگیهای نوروبیولوژیک ناشی از آن نیز توجه نشان داده شود. با وجود تفاوت در دیدگاهها، شباهتهایی در نحوهٔ برخورد با بیش فعالی در دو گروه مشاهده میشود، البته رویکردهای تشخیصی و درمانی دو گروه متفاوت است.
با تمامی این تدابیر، امروزه بحث در خصوص بیش فعالی در کودکان، در چه مرحلهای قرار دارد؟ باید به این نکته اذعان داشت که علی رغم تلاشهای فراوانی که برای تحقیق در مورد این بیماری صورت پذیرفته، همچنان دید شفاهی از ساز و کارهایی که سبب شکل گیری بیش فعالی میشوند، در دسترس نیست. آن چیزی که اما در حال حاضر با قطعیت میتوان از آن سخن گفت، این است که نمیتوان بیش فعالی را به یک حوزهٔ خاص محدود کرده و سایر حوزهها را نادیده گرفت، تمامی مولفههای درونی و خروجی، تعاملات وی با دیگران و پیچیدگیهای آن، همه و همه باید به طور کامل مد نظر قرار داده شود.
با وجود مسائل عنوان شده، بسیاری از نویسندگان معتقدند که باید بیش فعالی را از درگاه هر دو دیدگاه عنوان شده بررسی کرد. برتری این دیدگاه این است که با حقیقت بیش فعالی تطابق بیشتری داشته و سبب میشود تا با در نظر گرفتن جنبههایی گستردهتر، بهتر بتوان آن را مورد سنجش قرار داد و خود را تنها محدود به مفهوم «کودک مشکل دار» نکرد. علاوه بر آن، اگر از هر دو دریچه به بیش فعالی بنگریم میتوانیم تحولات آن را مورد بررسی قرار دهیم: مشکلات برامده از بیثباتی (شیطنت و بیتوجهی) و نشانههای دائمی آن (مشکلات عصبی، مشکلات یادگیری، مشکلات رفتاری و...). به دنبال این مسأله، بهتر است دو طرز فکر ارائه شده (توسط دو گروه) را در دو کفهٔ یک ترازو قرار داد: یکی از این کفهها را میتوان شکل ثانویه خواند که علائم آن در اثر کشمکشهای عاطفی کودک شکل میگیرد و به خصوص به تنشهای وی با اطرافیانش میانجامد؛ کفهٔ دیگری نیز شکل اولیه است، یعنی بررسی علائمی که ماهیتی کاملا نوروبیولوژیک دارند.
با وجود اختلافاتی که وجود دارد، در نزدیکی عقیدهٔ دو گروه عنوان شده، میتوان نوعی صلح ساده را مشاهده کرد که از ورای آن سعی میشود تا به جای عبور از مخالفتهای گذشته، تا حدی از شدت آنها کم کرد؛ در نهایت تلاش بر آن است که به هر ترتیب ممکن، بر سر مسائل عمده توافق حاصل شود. باور تحقق پذیری این امر، تنها زمانی برای ما امکان پذیر خواهد بود که بتوانیم از قضاوت زودهنگام رهایی یابیم. بیش فعالی، که آسیبی رفتاری – بدنیست با ماهیت بسیار پیچیدهای که در خود گنجانده، سبب میشود تا نظریههای هر دو گروه نادرست جلوه کند. بیش فعالی، به واسطهٔ درونمایهٔ خود، در عین حال هم بر توانایی تطبیق پذیری یک کودک اثر میگذارد، هم بر کیفیت روابط وی و هم بر زندگی عاطفیش. در علم پزشکی امروزی، همانقدر که به نظریههای تجربی ارائه شده در حوزهٔ دانش عصبی در حوزهٔ شکل گیری روابط مغز و روح اهمیت داده میشود، باید به وضعیت کودکان مبتلا به بیش فعالی که به علت وجود آسیب در بخش جلویی مغزشان به این مشکل مبتلا شدهاند نیز، توجه نشان داده شود.
بیش فعالی، به واسطهٔ حجم گستردهٔ سوالاتی که پس از مصاحبه با کودکان مبتلا و زیر نظر گرفتن آنها پیش میآورد، بحثهای گستردهای را هم در حوزهٔ روانی و هم در حوزهٔ دارویی به راه انداخته است. همین مسأله ما را ملزم میکند تا رهیافتهای پزشکی در این زمینه را مورد بررسی قرار داده و به دنبال برقراری ارتباط و پیوستگی در حوزهٔ روانی و دارویی باشیم، البته این کار باید با رعایت کامل مرزها و محدودیتهای هر دو حوزه صورت بپذیرد.
نقش داروهای محرک روانی
بهترین مثال برای نشان دادن منظور خود، اشاره به تعاملی است که از چندی پیش بین متخصصین بالینی - که قبل از هر چیز به دنبال پیدا کردن منطق احتلالات رفتاری کودکان و در نتیجه پی بردن به معنی آن هستند – و محققان حوزه یشناختی - که هدف اصلیشان پیدا کردن توضیحی برای شرایط شکل گیری مشکلات متعدد کودکان بیش فعال است – جریان دارد.
در وهلهٔ اول این تعامل سبب میشود تا به مرور زمان، ما درک بهتری از بیش فعالی، ساز و کار شکل گیری آن و ابعاد مختلفش به دست آوریم. در وهلهٔ دوم نیز، به مرور زمان پیشرفتهایی هم در حوزهٔ تشخیص این بیماری به دست خواهد آمد و هم شیوههای گوناگون درمان آن. در حال حاضر و در برابر گستردگی وجهههای بیش فعالی، لازم است تا ابعاد مختلف آن در هر کودک به طور جداگانه مورد بررسی قرار گرفته و سنجیده شود.
شرایط در فرانسه و دیدگاههای موجود، به هیچ عنوان نزدیکیای که لازم است به دست بیاید را در خود نمیگنجاند. این مسأله راام. سی. سئاگ وای. سی. پواسون سالامون در تحقیقی که با مطالعه بر روی ۵ مرکز درمانی کودک و نوجوان در پاریس در سال ۱۹۹۵ صورت داده بودند، به خوبی نشان دادهاند. نتایج این تحقیق بیش از آنکه نشان دهندهٔ همگرایی در نظریههای موجود باشد، عدم دسترسی یکسان همه به امکانات درمانی را نشان داد، به خصوص دسترسی به داروی ریتالین در صورت بروز مشکلات اولیه در یک کودک. در واقع، با وجود اینکه بیماریهایی که ریشهای روانی – عاطفی دارند، نیازمند پیگیری درمانهای روانی هستند، کودک مبتلا به بیش فعالی نیاز به درمان و مراقبت در حوزههای روانی، آموزشی، تربیتی و به خصوص درمانهای دارویی دارد. (مسألهای که در مورد کودکان مبتلا به اوتیسم نیز مصداق دارد، در مورد اوتیسم قبلا در قالب ۵ مقاله به صورت مفصل صحبت شده است.)
اما در خصوص حوزهٔ کمکهای دارویی، چه صحبت از داروی محرک در میان باشد و چه هر داروی روانی دیگر، مسالهٔ استفاده از داروهای شیمیایی سبب بروز اختلافات گستردهای بین پزشکان و متخصصان شده است، علت این مسأله نیز عوارض مخربیست که داروها ممکن است از خود به جای بگذارند. ترس اصلی در این میان این است که کودک، پس از آغاز دورهٔ درمان خود، با خطر وابستگی شدید و خیلی سریع به داروی مصرفی مواجه میشود. در اینجا هم، نوع داروی تجویزی بستگی مستقیم به ماهیت حرفهٔ تجویز کنندهٔ آن (متخصص کودکان، روانشناس کودک، عصبشناس کودک و...) و دیدگاههای ایدئولوژیک و اخلاقی وی دارد. با وجود مسائل ذکر شده و در نظر گرفتن اینکه هر گونه داروی شیمیایی، در کنار تاثیرات مثبتی که به همراه دارد، بالاخره عوارضی نیز از خود به جای میگذارد، به خصوص زمانی که صحبت از داروهای محرک روانی مثل ریتالین در میان باشد، باز هم تاکید بر جنبههای مثبت داروها امری ضروریست. اصولا باید به این مسأله توجه نشان داد که از نظر علم پزشکی داروی بدون عارضه تقریبا وجود خارجی ندارد، پزشک زمانی برای شما یک دارو تجویز میکند که مطمئن باشد سود آن از ضررهایش بیشتر است. این مسأله سبب میشود که نسبت به درمان با دارو دیدی مثبتتر پیدا کرده و کودک را از درمانی که میتواند برایش بسیار مفید باشد محروم نکنیم.
شرایط در محیط مدرسه و تحصیل
ریتالین، با وجود عیبهایی که به آن گرفته میشود، کارایی خود را در خصوص بهبود وضعیت رفتاری کودکان مبتلا به بیش فعالی و به خصوص بالا بردن سطح توجه ایشان نشان داده است. با وجود اینکه ریتالین در شرایطی که توسط پزشکی متخصص و با دقت و پیگیری فراوان تجویز شود، بسیار موثر خواهد بود، اما به هیچ عنوان نباید آن را بسان معجزهای در نظر گرفت که قرار است بیش فعالی را کاملا درمان کند.
در اصل اشاره به این مطلب ضروریست که ریتالین تنها میتواند سب افزایش تاثیر سایر روشهایی شود که برای کنترل کودک مبتلا به بیش فعالی به کار گرفته میشود، به خصوص تلاشهای بسیاری که باید برای گنجاندن کودک در مدرسه صورت بپذیرد.
در حوزهٔ مدرسه، با وجود رشد روز افزون نیازها و نیت خوب معلمان و شبکههایی که برای کمک به کودکان مشکل دار تاسیس شدهاند، تدابیر اندکی در اختیار نظام آموزشی فرانسه برای پرداخت بهتر به وضعیت دانش آموزان مبتلا به بیش فعالی قرار دارد. در واقع، اگر تمامی کودکانی که نیازهای ویژهای در حوزهٔ آموزشی دارند را در نظر بگیریم، - کودکان مبتلا به مشکلات توجهی، خوانش پریشی، زبان پریشی و... – این میزان به حدود ۱۷ درصد میرسد. حال اگر تعداد دانش آموزان حاضر در یک کلاس درس ابتدایی را ۲۵ نفر در نظر بگیریم، ۴ نفر از دانش آموزان این کلاس نیاز به رسیدگی ویژه دارند، چه از نظر آموزشی، روابط عاطفی، اجتماعی و... .
به اجرا دراوردن تدابیر آموزشی مخصوص برای این کودکان نیازمند صرف هزینهٔ هنگفتیست که در حال حاضر دولت فرانسه توانایی پرداخت آن را ندارد. به همین سبب ضرورت مد نظر قرار دادن وضعیت کودکان مبتلا به بیش فعالی و در کل همهٔ کودکانی که با مشکلاتی اینچنین (مثل اوتیسم) دست و پنجه نرم میکنند، به عنوان یکی از اولویتهای نظام بهداشتی – درمانی هر کشور، بیش از پیش احساس میشود، مسألهای که در اکثر کشورهای حوزهٔ اروپا و آنگلو ساکسون به چشم میخورد.
البته به تازگی وزارت خانهٔ آموزش و پرورش به همراه نظام بهداشتی – درمانی این کشور، تدابیری را برای بهبود وضعیت کودکان مبتلا به بیش فعالی مد نظر قرار داده است، این مسأله هرچند که اندکی دیر به نظر میرسد اما به هر حال میتوان امیدوار بود تا زین پس، به همان اندازه که به وضعیت کودکان مبتلا به خوانش پریشی یا زبان پریشی توجه نشان داده میشود، وضعیت کودکان مبتلا به بیش فعالی نیز در اولویت قرار بگیرد...
منبع: انسانشناسی و فرهنگ
دسته بندی : کودک
مقالات مرتبط
- اثرات تماشای زیاد تلویزیون در کودکان و نحوه محدود کردن آن
- ایدههایی برای ساخت اسباببازی با مقوا
- رابطه بازی شطرنج و مسئولیتپذیری کودکان
- آموزش مسئولیت پذیری به کودکان
- در قبال دعواهای فرزندانمان چه واکنشی نشان دهیم؟
- هشدار به پدیده کودکان موبایلی و اینترنتی
- فرزندپروری يدكي چگونه تربیتی است؟!
- آموزش بازیهای گروهی به کودکان
- نكاتي درباره جشن تولد در خانه
- کودکان چاق سالمترند یا کودکان لاغر؟
- لپ قرمز کودک نشانه چیست؟
- به احساس کودکتان توهین نکنید
- قیافه بچه ها قبل و بعد از رفتن به مدرسه
- چگونه کودکمان صبحانهخور حرفهای شود
- راه حل هاي خوب براي بچههاي بی ادب!
- مشخصه های والدین کودک آزار
- نکاتی برای جلوگیری از آسیب به سر کودکان حین ورزش
- بدترین تنبیه برای کودکان اینهاست؛ بخوانید
- صبحانه کودکان در کشورهای گوناگون
- فهرستی از داروهای مضر برای کودکان
منبع : «تابناک باتو»